بـاران مهـرگـان

بـاران مهـرگـان

شعرهای عاشقانه، غزل، دلنوشته و مطالب طنز و تصاویر عاشقانه و طبیعت، رمان و داستان های عاشقانه
بـاران مهـرگـان

بـاران مهـرگـان

شعرهای عاشقانه، غزل، دلنوشته و مطالب طنز و تصاویر عاشقانه و طبیعت، رمان و داستان های عاشقانه

رمان جذاب و خواندنی "بمون کنارم" - فصل پنجم

 

در اتاق ارمیا را با شتاب باز کرد و بدون اینکه حتی نگاهی به جلو بیندازد تند تند حرف میزد و نخ های روی جعبه شیرینی را باز میکرد:

  ادامه مطلب ...

رمان جذاب و خواندنی "بمون کنارم" - فصل چهارم

 

- نخیرم سوختی سوختی تقلب نکن
 -
اِ اِ ... ببین تو روز روشن نشسته رو بروم داره دروغ میگه، اصلا دستت به دست من خورد؟!

- اولا که اون دزدیه تو روز روشن، دوما دستم به دستت خورد تازه انقد محکم زدم که داغ کردی

   ادامه مطلب ...